حالا يه شعر از مجموعه ي هجووووووووووم لرات مي زنم بخون ونظر بده :
( ... )
--------------------------------------
اولين ماموريت آدم گريه بود؟
من روي لب قابله مي خندم
تا 8 سال نزديک بود از ترس
بترسم!!
به زنم گفتم:
حق با تو بود ييلاق خدا مال تو !
من به اسرائيل تجاوز کردم
اين کلاه را بوسيدم و
گذاشتم سر خودم
تا عمري توي کلمات کاري کند که
پاک خودم را از مسلمان کنم !؟
بعد رفتم يک گوشه
يک جايي نوشتم :
توي اين داستان هزارو يک دستم
به خودتان نگيرين آفتاب خورده ام مستم!!
آرزوي موفقيت مي كنمتا بعد هجووووووووم